چایی ام یخ میزند کنار میز تحریرم

فراموش می کنم که  بنوشم

انگشتانم ورم کرده اند از بس که نوشته ام جزوه های  درسی ام را

دستانم در گرفتن خودکار ناتوان شده اند

از بس که روی صندلی نشسته ام گردنم خشک می شود

گوشیم زنگ میخورد نمیدانم کجا گذاشتمش  نمیتوانم پیدایش کنم  صدا قطع می شود

دوباره زنگ می خورد بیخیالش می شوم.

هوا ناگهان سرد می شود.

تمام درو پنچره ها را چک می کنم همه چفت ، چفتن

تلویزیون را روشن و خاموش می کنم

هیچ چیز راضی ام نمی کند

میروم دوباره سراغ جزوه نوشتن

می نویسم و می نویسم 

خسته می شوم

رهایش می کنم